0٪ پسندیدند
1381شب دهم قسمت ۸
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمتهای شب دهم
قسمت ۱ info 55 دقیقه و 37 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۲ info 53 دقیقه و 3 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۳ info 59 دقیقه و 18 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۴ info 53 دقیقه و 56 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۵ info 52 دقیقه و 30 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۶ info 55 دقیقه و 49 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۷ info 53 دقیقه و 31 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۸ info 51 دقیقه و 28 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۹ info 50 دقیقه و 56 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۱۰ info 52 دقیقه و 11 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۱۱ info 48 دقیقه و
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۱۲ info 49 دقیقه و 10 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۱۳ info 55 دقیقه و 56 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قسمت ۱۴ info 55 دقیقه و 26 ثانیه
داستان در اواخر حکومت رضاشاه در تهران رخ میدهد. فردی به نام حیدر خوشمرام که از لاتهای تهران قدیم است، خواهان ازدواج با دختری از تبار قاجار میشود و آن دختر شرط ازدواج با حیدر را اجرای تعزیه در ده شب ماه محرم قید میکند. اتفاقهایی که در جریان تعزیه برای حیدر رخ میدهد شخصیت او را دگرگون میکند و انسانی پاک و با ایمان میشود. چون در زمان حکومت رضا شاه تعزیه قدغن بوده حیدر مجبور به اجرای تعزیه دور از چشم آژانها میشود در این بین دوست حیدر به نام یاور به کمک او میآید و با کمک هم موفق به اجرای تعزیه در نه شب اول میشوند؛ از طرفی عمه شاهزاده قجری در پروندهای جنایی دخیل میشود و در نتیجه پای یک سرگرد سنگدل تأمینات (اداره آگاهی قدیم) به ماجرا باز میشود. او قصد دارد حیدر را بهقتل رسانده و به مراد دلش که ازدواج با آن شاهزاده قجری است برسد. او برای این کار حاضر است هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او یاور را تهدید میکند که اگر به همکاری با حیدر ادامه دهی به زندان میروی و باید ازدواج با دختر مورد علاقهات را فراموش کنی اما اگر در حین اجرای تعزیه حیدر را طوری به قتل برسانی کاری میکنم تا تو به زندان نروی و او را وادار به کشتن حیدر میکند. یاور در این امر دو دل است و سرانجام شب دهم فرا میرسد و سرگرد که در میان تماشاچیهای تعزیه است وقتی میبیند یاور تمایلی به کشتن حیدر ندارد به طرف او شلیک کرده و او را به قتل میرساند. در همین حین مأموران نظمیه که از موضوع اطلاع پیدا کردهاند به محل تعزیه هجوم آورده و با مردم عزادار درگیر میشوند. سرگرد برای این که کارش را تمام کند با حیدر درگیر شده و قصد شلیک به او را دارد که حیدر با شمشیر ضربه مهلکی به او وارد کرده و او را از پا درمیآورد اما در همین حین یکی از مأمورین نظمیه به طرف حیدر شلیک میکند. او که در حال مرگ است برای آخرین بار شاهزاده قجر را میبیند و با او وداع میکند و حرفهایی میزند که از آن حیدر لات بعید است و فقط از دهان مؤمنی تمام عیار بیرون میآید و این گونه میشود که عاشق به معشوقش نمیرسد. در پایان حیدر دست در دست رفیقش یاور، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
دیدگاههای شب دهم قسمت ۸
نظری برای این قسمت ثبت نشده است